پارادوکس
هندی های سیا ه و علاقمند به پا برهنگی و بی چیزی ،جامعه ای عجیبی با آرزوهای ساده و پیش پا افتاده هستند که عکس دیگر شرقی های جهان سومی که انسانهایی پیش پا افتاده با آرزوهای بزرگ و عجیب هستند، به جای ایستادن بر پاها و پرواز با تخلیشان بر نخیل می ایستند و با دو پا پرواز می کنند.
به نظر من کسانی که دنبال فهمیدن مفاهیم متضاد فلسفی هستند باید به هند سفر کنند تا از نزدیک با سرزمین پارادوکس ها آشنا شوند،فقر و ثروت، دوست داشتن و دوست نداشتن، زشتی و زیبایی ،شرک و ایمان، سادگی و سختی ، مهربانی و بی مهری ،تراژدی و کمدی و همه چیزهای متفاوت و متضاد دنیا در کنار هم جمع شده اند ؛جایی که تو در کنار پرستیدن خالصانه رهایی مطلقی را لمس می کنی که هر روز در چشم رهگذرانشان پرسه می زند .
جایی که موشها ، مارها، سگهای ولگرد و... همه چیزهای منفور جهان برای خود معبد دارند و مورد احترام هستنداما انسانها از داشتن کمترین حقوق طبیعی و جایگاه اجتماعی محروم و زنانشان به راحتی تقسیم می شوند و عشقهایشان را نقسیم می کنند، انسانهایی که در عین نیازمندی بی نیازند .
وقتی ما با دید یک روزنامه نگار شعار زده ایرانی یا یک وکیل بند زده به قانون یا یک طراح و نقاش درگیر سبک و متد به آنان نگاه می کنیم فقط عقب افتادگی و تحجر را در موردشان قضاوت می کنیم تا باد در غبغب بیاندازیم و بگویم: « به خودمان امیدوار شدیم» فارغ از این که جادو، اعجاب و سادگی مسحور کننده این سرزمین کثیف و قدیمی را اصلا نفهمیده ایم؛ چیزی که خودمان نداشته ایم.
هند مثل رویا ساده است و با هر زاویه دیدی که دیده شود ، تعبیر هم می شود ؛زیبایی یا زشتی . ،دوست داشتن یا تنفر.
اعجاب آن وقتی است که حسهایت مختارانه رنگ می گیرند و جهانت را چون شعری زیبا مختصر و ساده تلخ یا شیرین می کنند .
از همه چیز که بگذریم رمز و راز هند در شبهای پر ستاره و ماه های آویزان دربرکه ها و استخرهایش است. شبهایی پر از میمون، فیل، کبوتر، عود ، سکوت ، عطر گل و موسیقی نرمک نرمک و حسی که تمام وجودت را می گیرد و تو در آن لحظه حتی نمی دانی چیست ؟ حسی سرشار از دوست داشتن و پر بودن از زندگی در کنار ویروس شبه حصبه ، نیش پشه مالاریا و بوهای تند پهن حیوانات.
عاشقانه ای که درغلظتش رهایی و خلوصی عجیبی وجود دارد. به ویژه وقتی که آن را با چشمهایت به آسمان گسترده شهر تاج محل (آگرا) یا پیچیدگی و تنهایی جی پور پیوند می زنی .
برای من نوشتن در باره هند مثل نوشتن در باره یک تئاتر یا فیلمی است که همه چیز آن خوب است اما دلنشین نیست یا دلنشین است اما پر از کاستی است. پس فکر کردم بهتر است پس از بازگشت از سفر عجولانه درباره اش ننویسم و قضاوت نکنم . هر چه از سفر به ظاهر ساده و نه چندان دلچسبم می گذرد ، بیشتر به زیبایی ها و دلچسبی هایش پی می برم.