سانسور

 

 

 

دهانم را چوب می‌کنم

پر از کاغذپاره‌های یک خنده

بر چشمان دو شیشه‌ی سیاه می‌گذارم

و دود می‌شوم در لباسی که نباید زیبا بنشیند بر تنم

بر سینه‌هایم ضربدر می‌زنم

و سعی می‌کنم موهایم را هر گز از پشت نبندم

ــ تا نگاهشان روی من برجسته شود ــ

خط می‌کشم بر همه‌ی اندام

مثل نقاشی پنج‌سالگی

سعی می‌کنم

همه‌ی احساسم را

در کلماتی که از خودم نیستند

جا بگذارم

اما پوست آدامس‌هایم را چه کنم؟

که عجیب مرا به یاد خودم می‌اندازند

و تنهایی‌هایی که با شتاب می‌جومشان

 

 

 

هوس ماه

 

سایه ات 
چمبره می زند
طناب می بافد
هوسناک
 هولناک
مو در مو
 پیچیده
با پنجره سفید
دستی پرشده از خواب
کفش سیاهت کجاست؟
سبزه خشک هوسناک !
می خواهم سنگی شوم برای
 قدم زدن لبانت
که سبز می هراسند بربیداری لزران تنم
تن پوش سرخ رویا!
مخمل گونه و ملتمسانه
برتنم می مانی
دریا در چشم من
سفید می شود
  وماه صورتی در گونه های تو  
خزه های سبز ما را فرا می گیرند
صبح بی خیال شب
شب بی خیال صبح
بیغوله می کند در زمان
واین اتاق
 با میز و صندلی هایش
 با تلفن وسمیهای ارتباطیش
با چمدان همیشه بسته سفریش
با لباسهای زیر تنهایش 
 در نور ماه عجیب هوسناک می شود
 

ارتکاب زنانه

 

دو چوب به گوشم می آویزم

و حلقه ا ی بردستم

این تمام زنانگی است

که این روزها برایم مانده

ریا کارانه چشمانم را نازک  می کنم

و سعی می کنم همه لبخندهایم را در کیف دستی سفیدم حمل کنم

با عطری فریبکارانه  از شیشه ای که مادر بزرگ برایم به ارث گذاشت