تقسیم یک زندگی تکراری
تو راست می گفتی ، همه چیز را می شود تقسیم کرد ، خانه کوچکمان را ، قالی های پشمی را، کتابها،گنجه، عکسهای یادگاری وخاطرات مه گرفته ،تابلوهای قاجاریه را ؛راست می گفتی همه چیز قابل تقسیم شدن است ،سهم من، سهم تو،لباس من، لباس تو، کتابهای تو و تقویمهای تاریخ گذشته من ، پنجره با دورنمای کوچه، ارتفاع دردناک آپارتمان های خلاصه شده در کسالت شیشه ای پنجره ، درختها و بشقابهای دودی ورم کرده از تکرار .
تکرار تکرار همه چیز در تو تکرار می شود و در من نیز، کسالت آور و سرد ، عق می زنم تورا ، خودم را با همه خاطرات تکراریمان ، مدتهاست که دو آشنایم ، دوستان عادت کرده به هم.
فصلهای آبستن از روزهای کسالت و خاطره، می آیند و می روند.اتاق همان اتاق همیشگی است با اشیاء کهنه نم آلودش .
هر روز برایت در تابه سوخته گوشتهای بریان را تفت می دهم و تو هر روز برایم از صفحه حوادث روزنامه ها خاطرات جعلی از خیانت های زن و شوهران و جنایت های دزدان می خوانی تا به من بگویی چقدر زندگی خوبی دارم .
راست می گفتی همه چیز را می توان تقسیم کرد، اسمها یمان ، خانه، در آمد، بچه های پی درپی امان، تخت خواب دو نفره ودروغها و قهرهای نمک زندگی را، یک بار تو، یک بار من ...
من هر روز باد می کنم از خاطراتی که تو برایم هدیه می آوری و حوادثی که از روزنامه های تقلبی در حلقم می ریزی و تونیز از حرفهای عاشقانه من باد می کنی مانند کیسه های خرید روزانه ...
امروز نوبت من است، فردا نوبت تو، تابه سوخته را روی اجاق می چرخانم ، فردا برایم بازهم روزنامه های تکراری بخوان تا شام آماده شود.
ما همه چیزمان را تقسیم می کنیم، اسپرمها، تخمک ها و نطفه های شبانه فرزندانمان را، درد سوزنده زایمان مال من و تامین آینده مال تو...
بستر را هم با خطی نیلی از ملحفه های آبی به دو نیم کرده ایم ، نیم مال من ، نیم مال تو، حسابهاب بانکی و قسط وامهای سنگینمان را هم باهم حساب می کنیم .
بوسه های تکراری ،هماغوشی های کسل کننده و کارهای روزانه را هم تقسیم می کنیم ، من در خانه می مانم و هر روز به صفحه های وحشتناک حوادث فکر می کنم ، تو در بیرون خانه مدام نگران کارها و نقشه های من هستی و به جانیان وزنان فاحشه در دلت فحش می دهی که موجب وحشتت از من می شوند.
همه می گویند ما خوشبختیم، چون همه چیز را عادلانه تقسیم کرده ایم و جدول برنامه ریزی هایمان دقیق پیش می رود و بزودی صاحب همه چیز خواهیم شد ، اما تو خودت می دانی که چقدر بعضی وقتها از خوشبختی متنفری ومن هم از تکرار این خوشبختی .
نمی دانم چرا بعضی وقتها این جدول برنامه ریزی روی یخچال غیر قابل تحمل می شود ، گاهی فکر می کنم همه چیز را می توان تقسیم کرد حتی عشقها و زندگی های تکراری را...