داغ می شوم

 در پهنای فنجانی که  در آن نقش داری

آن هنگام که دنیای متوهم یک ذهن

برایم از آرزوهای باد کرده سخن می گوید

بازی زیبایست ؛ یک بار تو می بازی و یک بار من!

کافه تاریک است

فالگیر محو  در نور بسته خیال

 جا سیگاری پر از ته سیگارهای  سیال ذهن

چقدر بوی  قهوه می دهد آرزوهایم؟!

چرااشتهای من برای بلیعدن قهوه کم شده؟!