دوست نزدیکم گفت: مدتی است کم می نویسی و کم وبلاگت را جان تازه می بخشی ، این درباره تو کمی عجیب است ...

گفتم: دیگر حوصله ای نمانده، روزهای سخت برایمان تازه شده، این روزها باید بدوی برای ذره ای که نیمی  ازحق تو هم  نیست.  دویدن های بی حاصل برای پرداخت گرانی های پی در پی روزمره! حادثه مداوم، نگرانی ، آشوب و بلاتکیفی داستان این روز زندگی ما ایرانی هاست .

اما من تصمیم گرفتم تا حداقل شرایط خودم را تغییر دهم، یا چیزی  را که در طول زندگیم می توانستم داشته باشم ، کنارم بود و ندیدمش (پول ) را به دست آورم یا همه چیز را می گذارم . می روم به ...

 دوستان نزدیکم می دانند من دو وجه دارم؛ وجهی که خودم هستم با شعر ها و نوشته های پیچیده و عقاید سرسختانه و گاهی احمقانه ؛ وجه دیگرم که در کار روزمره و زندگی عادیم حل شده، کار کار کار برای رها شدن از همه چیزهایی که مرا آزار می دهند .

وقتی از موضوعی ناراحتم یا وراجی می کنم یا کار تا آرام شوم برای زیستن در وجه دیگرم و وقتی آرامش می گیرم می نویسم  برای خودم.

زندگی کردن با دو وجه شخصیتی در ایران چیز نادری نیست ، اما عاشقانه تلاش کردن کیمیایی نادراست.  

روزگار پر شده از برگهای مرده یک فصل تازه و جوانه هایی که در فصل های بعدی به بار می نشینند، بوی پژمرده ای دارد این برگ جدید زندگی ومن هر روز نو می شوم با دغدغه های جدید این زندگی ...

 به امید روزهای بهتر  برای همه ما