نسکافه تلخ، تلخ

تجسم خلاق

 برشته شد زفافی که مادر م می گفت؟

کودک درونم از چهار راه اصلی گذشت

بی سبد 

 بی دوچرخه

بی عروسک

لذت های موضعی

و هماغوشی ناگهانی با مردی که سالها دور شد

 از تو 

 ازمن

از کودکیمان

 مردانی در پایانه های عبور و دلهره

 در جنگلهای پر مه یک رویا

 با درختهای شیشه ای کوتاه قد و چمنزارهای خواب آلود

هوس می آید

 من !

هیچ گاه ویار زنانگی نداشته ام!